پارت ۹۶

^ سرورم شاهزاده خانم لی اینجان ( از کجام اسم در میارم خودمم نمیدونم 😂)
+ بگو بیان داخل
اومد داخل و احترام کوتاهی کرد و نشست
+ کاری با من داشتید
◇ بله میخواستم بهتون یه چیزی بگم
+ میشنوم
◇ شنیدم که زیاد دور و ور یونگی میگردی
+ چ..چی ؟
◇ بهت بگم یونگی قراره به زودی با من ازدواج کنه و من بشم ملکش پس بهتره زیاد دور و ورش نبینمت
باورم نمیشد چی می‌شنیدم پسری که بخاطرش کل این سال ها رو گذروندم میخواد ... میخواد با این دختره
◇ من دیگه میرم بهتره که یونگی از این گفت و گو خبر دار نشه امکان داره ناراحت بشه من با توی ناچیز حرف زدم
پایان فلش بک ( بگیرم دختره رو ... بدم )
توی فکر بودم که در مثل دروازه باز شد
+ اینجا مگه طویله اس که اینطوری میای تو
♡ برادر پادشاه از وقتی رفتی اون بالا ها اینطوری میکنیااااا
+ بیا پایین بچه سرمون درد گرفت کوکی رو چیکار کردی
♡ هیچی با دو غلط کردم و ،وه خوردم راضیش کردم فعلا رفته برای لالا
+ هانا یه سوالی ازت بپرسم ؟
♡ آره
+ تو مگه پیش یونگی بودی ؟
♡ خب آره اون استادم بود
+ پس میدونی که قراره ...
حتی از فکر کردن بهشم میترسیدم چه برسه به گفتنش
♡ خببببب
+ هیچی ول کن
دیدگاه ها (۰)

پارت ۹۷

پارت ۹۸

پارت ۹۵

پارت ۹۴

پارت ۹۲

برادر بی رحم من 💔🥀🖤💫part 8{سر میز شام} &داداش"بله&سما قراره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط